سال 78 هنوز هم کهنه نشده

آخرین سالی که ارقامش در ذهنم خوب مانده سال 77 است

هنوز هم به نظرم سال 78 سال نو است

از سال 78 به بعد هنوز هیچ سالی را کهنه نکرده ام

شاید هم من دیگر آن قدر بی مصرف شده ام که نتوانم سالی را حداقل برای خودم کهنه کنم

10سال تمام است که سال نو برایم مزه ندارد

تا طعم کهنگی را نچشی مزه نو را نمیفهمی

و منم که ده سال مزه ی کهنگی را نچشیدم و هر سال را به مزمزه نو بودن پشت سر گذاشتم

شاید اگر یک بچه دبستانی می بودم بیشتر از حالا برای سال نو روز شماری می کردم

10سال است که طعم سال نو را نچشیده ام چون 10 سال است که ...

بگذریم

واقعا این قافله عمر عجب میگذرد...

جمع بندی بحث و تعدادی از کامنتهای مفید

نویسنده: حبابـــ (خانه ای که ...)
سه شنبه 4 اسفند1388 ساعت: 21:37
سلام....

این دعوا سر دراز دارد.
حالا کی به کیه. من هم گوشه ای از نظرم رو می نویسم:
وحدت این نیست که ما بشیم سنی.
وحدت یعنی ما در عین اینکه اختلاف فکری و اعتقادی (نه چندان سطحی بلکه خیلی عمیق و ریشه ای) مون رو داریم، اما سعی کنیم به سبب اشتراکات زیادی هم که داریم بر علیه نقطه های گنده ای که با چیزی به اسم اسلام (به هر شکلش) مخالفند متحد بشیم.
حالا این وسط نمیدونم نقش حرام زاده بودن و نبودن توی اتحاد چیه...

مشاهده ی تمامی کامنت های مرتبط به بحث در ادامه مطلب
ادامه نوشته

اثبات کفر

اثبات کفر عمر و ابوبکر و دوستداران این دو از کتب شیعی و سنی در ادامه ی مطلب.

گفتم شاید حال نداشته باشید تو صفحه ی اول بخونیدش

ولی یه نمونه:

ابوحمزه ثمالی گوید: از امام سجاد علیه السلام راجع به آن دو نفر (ابوبکر و عمر) سوال شد. حضرت فرمودند: کافران و کافر من تولاهما.
آن دو کافرند و هر کس دوستدار آنها باشد کافر است.

بحارالانوار ج۷۲/۱۲۸

نظرات رو در پست پایینی بذارید

ادامه نوشته

ما با حرامزاده برادر نمی شویم

ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم

هرگز جدا ز دامن حیدر نمی شویم

با ما مگو که شیعه و سنی برادرند

ما با حرامزاده برادر نمی شویم



هر جا نگری سرور و شادی برپاست

آثار تولّی و تبرّی پیداست

بر شیعه ی خود به کوری چشم عمر

عیدی بدهد علی که عیدالزهراست

دست و ما و کرم تو یا مولا

http://www.iricap.com/images/other/vijehnameh-1.jpg

جان به قربان غربتت یا حسن مظلوم

میخواستم پست زدنم رو بذارم برای فردا شب که شهادت امام غریب، امام حسن عسکری گذشته باشه، ولی غربت آقا امشب جوری دلم رو سوزوند که گفتم با نوشتن یه کم خودم رو سبک کنم

سر شب:ساعت8

تقی و مهدی رو بعد از مدتها دیدم.خونه ی ابراهیم دعوت بودیم شام!.البته فقط تقی دعوت بود.ولی بعدش منم مهمون ناخونده شدم.بعدشم مهدی زنگ زد به ابراهیم که خونه ای بیام؟که جواب مثبت بود و جمعمون جمع شد.بدون قصد و غرض شروع کردیم صحبت کردن و شوخ طبعی ابراهیم و مهدی و سادگی تقی و بی مزه گی های من جمعمون رو تبدیل کرد به یه جمع شاد بی غم و غصه! صدای خنده بود و نیش های تا بناگوش باز و قهقهه های مستانه ای که انسان را عند ربنا نرزقون نمیکرد!!

وسط شب:ساعت11

چل اسمس زد که یه اس ام اس خوب واسه شب شهادت داری بفرستی؟ ــ نه ندارم.به بلبل اسمس زدم که اس ام اس شهادت بفرس جواب نداد.به مجی فرستادم ــ ندارم.انگار نه انگار فردا خبریه...

آخر شب:ساعت5

من خوابم. تو خوابی. ولی مهدی بالا سر بابا نشسته و عرق پیشونی بابا رو پاک میکنه.زهر اثر گذاشته. بابا هم وصایای امامت رو به پسرش میگه. هر دو با چشم گریون.

فردا:

دسته های عزاداری این غم بزرگ رو خدمت امام زمان تسلیت میگن

آجرک الله یا بقیه الله

عظم الله اجرک یا بقیه الله باستشهاد ابیک الحسن


امشب كه زمين و آسمان مي گريد

از مـاتم عسگري جهـان مي گريد

جادارد اگر شيعه خون گريه كند

چـون مهدي صاحب الزمان می گريد

imam-hasan-askari


پیشنهاد می شود:

اس ام اس شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

اس ام اس ها رو به دوستانتون بفرستید تا کمی از غربت آقا کم بشه

بلاگفا پولداره

تا حالا فکر کردید بلاگفا چه قدر پولداره؟؟؟

وضع مدیرش (شیرازی) عجیب توپه!!

طبق آمار، تو فروردین سال 85 بازدید روزانه اش به بالای سه میلیون و شیشصد هزار رسیده!!

کم نیست ها!!

سه سال، بلکه چهار سال پیش!!

یعنی الان تقریبا روزانه حدود شش میلیون بار صفحات بلاگفا باز میشه!

حالا میریم سراغ قیمت تبلیغات:

قیمت نمایش آگهی در بلاگفا


برای شش میلیون بار بار نشون دادن یک تبلیغ، بلاگفا یک میلیون و دویست هزار تومن میگیره

ساده تر بگم

بلاگفا روزی یک میلیون و دویست هزار تومن در میاره!!

یعنی ماهی سی و شیش میلیون تومن

حالا هر قدر هم پول عوامل فنی بده و پول سرور و ... بازم پولی که تو جیب شیرازی جون میره بیشتر از اون چیزیه که تصور میشه!

البته! نوش جونش! حقشه! بایدم بخوره! چرا؟؟ چون فکر داره! هوش و ذکاوتش باعث شده که الان به اینجا رسیده!

حدود 7-8 سال پیش که تازه وبلاگ کم کم داشت تو خارج جا باز میکرد این آق شیرازی سریع تو ایران آوردش و به نسبت بقیه، هم مدیریت ساده ای و راحتی داره

هم امنیتش بالاتره!

نتیجه گیری:

بلاگفا ماهی سی وشیش میلیون در میاره

تجارت از راه اینترنت هوش و ذکاوت می خواد

هر چی شیرازی میخوره نوش جونش

اگه حقوق یک ماهش رو بده به من ممنونش میشم!

_


حالا به نظرتون این نوشته تبلیغ بلاگفا بود یا ضد تبلیغ؟؟!


>>>>>>>>>>>>>>>>>

پیشنهاد می کنیم:

درمان طبي برخی امراض جنسی

عوامل پیشگیری و درمان بیماری خودارضایی

راه های پیش گیری از ابتلاء به خود ارضایی

خودارضایی؛ بیماری تنهایی

برخی علل ابتلاء به خود ارضایی

نشانه‌ هاي خودارضايان و ضررهاي جسمي

خودارضايي از ديدگاه دانشمندان

زشتي خودارضايي در آيات و روايات


آی خدا وای خدا

تو دی پست نذاشتم!!

آرشیوم ناقص شد!

راهی نیست که سر بلاگفا رو گول بمالیم؟

پست دی

اینم پست دی

تاثیر دیدن فیلم های مستهجن بر روی انسان

خودتون میدونید

من چرا بگم!!

قالب سفيد و شيك

بعد از كلي سرچ رسيدم به اين قالب مزخرف!!

اه اه اه

آپ جدید

هاهاها

شکلک خنده ی خیلی زیاد و مضحک

همه ی 7گوشی من!

اول از همه 1100 پدر گرامی رو کش رفتیم و تا مدتی ایرانسل قراضه مون رو توش خوابوندیم!! بعدش 3310 چلدی چشممون رو گرفت و مدتی باش خوش بودیم تا7610 قراضه مون از سفر برگشت و سیمکارت ما رو پذیرا رو شد. ولی دیری نپایید که5500 پسر دایی محترم چشم ما رو اخذید و یک سال میزبان سیم کارت ما بود (بیشترین مدتی که یه گوشی رو داشتم) بعدش که کم کم دنبال خرید 3120 افتادیم ، 5500محترم خودشو به خرابی زد و از قدیم هم گفت تلقین مرض میاره، همین شد و5500 هم خراب شد و از اونجایی که هنوز 3120 رو نگرفته بودم مجبور شدم مدتی با کتلت(6600) سر کنم و بعدشم وقتی 3120 رو خریدم و 6600روانداختم پیش5500، 3120 هم ناراحت شد و خودشو به خرابی زد ولی من سریع بردمش رسوندمش تعمیرگاه و یه1209 برداشتم و الان بعد از گذشت چند ماه 3120 دستمه ولی بدون دوربین!!چون تلقینش رو دوربین تاثیر داشت و خراب شد و متاسفانه هنوز دوربینش نیومده تو بازار!!

_________

1.

لازم به ذکر است سیم کارت ایرانسل قراضه هم تا کنون دوبار به علت سوزش، تعویض شده است و اینی که الان دارم سومین سیم کارته! البته با همون شماره!!


2.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8711080419

رفقا میدونن قضیه اش رو! نمیدونی بدون نارفیقی!!!

كشف

امروز فهمیدم که بدون دوستان قدیمی هم میتوان زندگی کرد...

امروز فهمیدم با دوستان قدیمی همیشه نمیمانیم...

________

کسی از رفقای قدیمی ام نمرده! الکی تسلیت حروم نکنید.

با هیچ کودوم از رفقای قدیمی ام قهر نکردم! الکی نصیحت حروم نکنید.

از اینکه قدیمی ها رو از دست دادم ناراحت نیستم! الکی همدردی حروم نکنید.(الکی تجربه حروم نکنید)

ختم قرآن!

سلام!

ممنون از دوستانی که شرکت کردند و عذر خواهی می کنم که نشد منظم تر از این ختم قرآن ها رو برگزار کنم:

از دور اول (به نیت خانم حضرت رقیه (س) ) چند جزء یشتر نمونده که امیدوارم هرچی زودتر تکمیل بشه. دور دوم رو هم شروع می کنیم اگه خدا بخواد به نیت مادرسادات حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها).

نکات ثبت جزء:

1ـ کامنت بگذارید (انتهای صفحه) و نام خودتون + شماره ی جزء یا اجزاء دلخواه رو بنویسید.

حتما مشخص کنید از کدوم یکی از این دو دوره انتخاب جزء می کنید.

حتما کامنت های قبل از خودتون رو یک نگاهی بکنید تا نکنه جزء تکراری انتخاب بشه.


اگه خدا خواست دوره های بعدی رو هم برگزار می کنیم... یا علی!! التماس دعا!


به نیت خانم حضرت رقیه (سلام الله علیها)



جزء

هدیه کننده


1

سید محمد علی


2

بادبادک


3

م.ا.ب


4

بهار


5

سحر


6

سحر


7

سحر


8

سحر


9

سحر


10

میترا


11

نیلوفر


12

نیلوفر


13

مسافر


14

طلبه


15

طلبه


16

مریم


17

مریم


18

بچه های خاکی


19

بهار


20

سحر


21

سحر


22

سحر


23

سحر


24

سحر


25

رنگین کمان


26

 


27

 


28

 


29

 


30

 

به نیت خانم حضرت زهرا (سلام الله علیها)

جزء

هدیه کننده

1

 

2

 

3

 

4

 

5

 

6

 

7

 

8

 

9

 

10

 

11

 

12

 

13

 

14

 

15

 

16

 

17

 

18

 

19

 

20

 

21

 

22

 

23

 

24

 

25

 

26

 

27

 

28

 

29

 

30

 

سالگرد همراه با ختم قران

پاتوق عزیز من رو ببخش!!
تعداد دفعاتی که میخواستم جلوی یکساله شدنت رو بگیرم یادم رفته!!
نمیدونم چند بار تا مرزش پیش رفتم ولی با دیدن این اخطار تنم لرزید و بیخیال شدم...

حذف وبلاگ

faqatainsadmim.blogfa.com
توجه، پس از حذف وبلاگ تمام پستها و نظرات حذف و غیر قابل بازگشت خواهد بود
کلمه عبور مدیر وبلاگ:
 




گذشت یک سال؛ چه شروعی داشتیم
شاید برای بعضی ها اسم وبلاگم مورد سوال باشه که چرا اسمی اینچنین طولانی!!
یادش بخیر، به کسی نگفتم چرا. ولی الان که یک سال گذشته دیگه دلیلی نمیبینم برای نگفتن
رفیق عزیزمون وبلاگی زد به نام عین صاد میم!
میخواستم یه عکسی 10مگی رو از راه اینترنت براش بفرستم
ولی سرعت من پایین بود و اگه میخواستم برم و بفرستم به ایمیلش تا فردا صبح همون روزی که فرستاده بودم طول می کشید. منم بش گفتم بذار من برم یه وبلاگ الکی درست کنم، عکس رو تو تینیپیک مرحوم دانلود کنم و بذار م تو اون وبلاگه
و تو هم برو از اونجا ببینش.
رفتیم تو بلاگفا؛ گفت اسم بده! نوشتم فقط عین صاد میم!!!
این شد که این اسم بیخود و طولانی شد اسم این وبلاگ
از قضا اول رمضان بود و گفتیم حالا که وبلاگ هست و شرایط مهیا
بریم تو کار قرآن خوندن و هدیه کردن به بزرگان دین!!

شروع کردیم و تو ماه رمضون سال پیش به لطف دوستان و کمک های حباب هشت ختم قرآن انجام شد!
حالا یک سال گذشته و دوباره فکر اهدای قرآن زده به سرم!
گفتم بیام یه پستی بزنم و بنویسم و از دوستان بخوام که بیان و جزء های درخواستی شون رو بنویسن و بخونن!
خود من ماه رمضون قم نیستم و امیدوارم خود رفقا همکاری کنن تا بتونیم چند دور قرائت قرآن هدیه کنیم به پنج تن آل عبا!
بنا به رسم نوکری و مانند پارسال اولین ختم رو هدیه میکنیم به مولاتنا رقیه علیها السلام.
شیوه انتخاب جزء و ثبت اسم برای قرائت قرآن هم مثل پارساله:
اینم روش پارسال

فقط فرق امسال اینه که کسی نیست تا اسمتون رو تو جدول اضافه کنه!
خودتون با دقت بخش نظرات رو بخونید و جزء مورد نظرتون رو انتخاب کنید.
لطفا برای انتخاب جزء اینجوری بنویسید:
.::سید محمد علی::. دور اول/جزء1
جزء اول شد واسه ی من! بقیه اش بستگی داره به همت شما که بخواین تا اخر ماه رمضون چند دور ختم کنید!

التماس دعا تا بعد از ماه مبارک

احساساتی که نباید به کسی گفت

بعضی وقت ها احساس های خاصی میکنم

و البته مطمئن که این احساس ها رو نمیشه به کسی گفت

و بنظم این یه احساس خاص نیست

بلکه همه همچین احساس هایی دارن

مثلا فرض کنید:

کسی که احساس میکنه خدا خیلی دوستش داره

یا شاید هم بر عکس

خب این شخص که نمیتونه بیاد این احساش رو به کسی بگه

چون اگه احساس شماره یک رو داشته باشه و بخواد این احساس رو به بقیه بگه یا دیگران مسخره اش میکنن و میگن برو بابا دلت خوشه

خوشی زده زیر دلت

خیلی خودتو تحویل نگیر و از این جور حرفا

کسی هم که احساس شماره 2 رو داشته باشه باز نمیتونه به کسی بگه این احساس رو

حالا از این احساس های جزیی تا دلت بخواد وجود داره

مثلا کسی که فکر میکنه خیلی زرنگه

یا خیلی با مزه اس

یا خیلی خوش تیپه

که خب این ها رو نمیشه به کسی گفت

حال من تو این فکرم: بالاخره باید کسی وجود داشته باشه که ادم خودش رو پیشش تخلیه کنه

تو خیلی بچه گی فکر میکردیم شاید داداش یا آبجی گزینه ی خوبی باشن که جواب نگرفتیم

یه خورده گذشت و اومدیم تو فضای مدرسه. گفتیم به به

رفیق جووووووووووووووووون. این دیگه گزینه ای که میشه بش اعتماد کرد و بعد از مدتی

الانم باز احساس میکنی کسی مثل هم محله ای یا یه رفیق ده ساله میتونه گزینه ی خوبی باشه ولی خودت سریع جواب خودتو میدی

حالا تک گزینه ای که مونده یک همسر فداکاره!!

که البته ما حالا حالاها قصد نداریم مزاحم کسی بشیم ولی خب اگه واقعا زن آدم بتونه محل تخلیه بار روحی انسان باشه خیلی خوبه

یا باید تجربه کرد یا از اون کسانی که تجربه کردن پرسید

چون گزینه ی دوم به دلیل خجالت منتفیه باید صبر کرد تا ایجاد شرایط برای گزینه ی اول.



پی نوشت مهم:

جدیدا دلم برای صاحب ویلاگی که میان و پای پستهاش و توی کامنتاش یه سره شر و ور میگن و اصلا درباره مطلبش حرف نمیزنن؛ می سوزه!!

14 تکه

تکه 1:

خنده ام می گیرد وقتی میبینم کفش های زاپاس واکسی سر کوچه مان از کفش های من سالم تره!!


تکه 2:

نمنه همبرجرد ، نمنه جیجر با سس اضافه! نوش جان!

(توضیحش باشه برای بعد)


تکه 3:

دوست دارم دو سه روزه برم مشهد ولی گیر کلاس زبانم! نمیدونم از کودوم بزنم!!


تکه 4:

دو روز میبینی یکی میفته رو دور و هی میره وبلاگ این و اون و با این و اون چت میکنه و یهو در میاد که من دیگه نیستم!!

(اصلا غرضی در میان نیست)


تکه 5:

5 هفته مونده تا پایان تابستان!


تکه 6:

5 هفته مونده تا سالروز ولادت با سعادت وبلاگ من!


تکه 7:

چه قدر تعطیلی تاثیر داره رو کسی که عادت داره همش از این مغازه و از این اداره به اون مغازه و اداره بره!!

تا حدی که بعد از مدتها وا داشته میشه به پست مطلب جدید!!


تکه 8:

خوشحالم که رفقام دارن وبلاگ میزنن!

(هیچ غرضی در استفاده از کلمه خوشحال و همچنین رفقا وجود ندارد)


تکه 9:

مخلص تموم بچه های شصت و هفتی هستیم!!


تکه 10:

حالم یه جوری شد وقتی شنیدم دیروز دوباره تو تهران شلوغ کاری شده و فحش و آتیش بازی و ...

بس نیست خدا وکیلی؟؟

اه اه اه


تکه 11:

شعر میلاد امیرالمومنین حاج محمود کریمی:

«من که دلم دلبری مثل حیدر داره / به غم بگو دست از سر دلم برداره»

«روز پدر هر کس تو رو داره پدر داره / به غم بگو دست از سر دلم برداره»

هر کس تو رو داره پدر داره یعنی آدم بی علی ...


تکه 12:

یادش بخیر اون وقتایی که حواسمون به زندگیمون بود!

حواسمون بود که چند شنبه است یا میلاد یا شهادت کودوم امامه و از این جور چیزا.

الان که گیجیم و سرمون شلوغ! نمیدونم چرا؟؟!


تکه 13:

نتیجه ی امتحانام اومد:

6 تا درس داشتم. یکی 10/5 یکی 11/5 یکی 12 یکی 13/5 یکی 14/5 آخری هم 15/5

فقط تو یه چیز موندم اونم اینکه چرا بجای 12 ، 12/5 ندادن تا نمره هام ردیف بشه؟!!

البته همون حرفی که ممد طلبه گفتم اینجا هم بگم:

از کسی که تو شبای امتحان یه بازی (جنرال) رو یاد بگیره و اون قدر بازی کنه که بتونه با کمک دو تا هارد چهار تا هارد رو ببره توقع نمراتی بیش از این نمیشه داشت! بقول خود ممد طلبه الحمدلله الحمدلله الحمدلله!!

باز به قول ممد طلبه: ما با توکل میریم سر جلسه امتحان!


تکه 14:

امیدوارم باز حالش بیاد که پست بزنم!!

انگار نه انگار همین دیشب بود که...

سلامی پس از مدتها

دیشب داشتیم با ماشین میرفتیم خونه ی یکی از رفقا؛ از اینکه این قدر اوضاع شهر عادی شده و هیچ کس دیگه نه دادی میکنه نه فریادی و شهر شده مثل یه شب پاییزی خنک، داشتم شاخ در میاوردم...

انگار نه انگار همین دیشب بود که طرفدارای یه کاندیدا داشتن صورتاشون رو رنگ میزدن و از اون ور هم زنا و دخترای هوادار عکسای کاندیدا رو گرفته بودن بالا سرشون و با افتخار تیکه پرونی های جوونای هوادار کاندیدای مقابل رو تحمل میکردن...

انگار نه انگار همین دیشب بود که طرفدارای یه کاندیدا جمع شده بودن جلوی یه پاساژ و یه آهنگ بلند و تند روشن بود و اونا داشتن کف میزدن و چند نفر هم وسط میرقصیدن!!!

انگار نه انگار همین دیشب بود که مغازه ی لوازم ورزشی فروشی روبروی خونمون داشت بوق هایی که تنها جایی که میشه ازش استفاده کرد، ورزشگاههای فوتباله، به قیمت ارزون به اسم فلان کاندیدا میفروخت به مردم ــ بوق فلانی دو تومن شد بدو ــ ...

و انگار نه انگار همین دیشب بود که یه سری داشتن تو سر و کله ی همدیگه میزدن در طرفداری از کاندیدای مورد علاقه شون...

و این ایام شروعی بود برای اینکه دیگر سادات نتونن با خیال راحت شال سبز خودشون رو بندازن رو دوششون و ...

جهت اطلاعات بیشتر ، این لینک را کلیک کنید

کلیک روی لینک بالا+خوندن کامل لینک=ضرر نکردن

کلیک روی لینک بالا ــ خوندن کامل لینک=ضرر

کلیک نکردن روی لینک بالا = ضرر

منتظر نظراتتون نیستم!! الکی نظر نذارید



راه کار بدید...

کسی نمیدونه چه جوری میشه تو اینترنت یه کسب حلال جور کرد؟

جوری باشه که ادم پول عرق جبین خودشو بخوره!!

کرکره ها رو رسما کشیدیم پایین!!

این وبلاگ مدتی بود که آپ نمیشد!!

و دیگر از این به بعد هم آپ نمی شود!!

از این به بعد اگر چیزی بنویسم، اینجا مینویسم:

http://befarma-lavashak.blogfa.com/

وبلاگ مورد علاقه من هم:

http://soleimani.blogfa.com/

من قطره ی ناچیزم و دریا، زهرا

fateme.jpg
من قطره ی نا چیزم و دریا، زهرا
امید من است در دو دنیا زهرا

گیرند اگر نوار قلبم روزی
گوید ضربان قلب من:
یا زهرا

 برای دیدن اسمس های مربوط به ایام فاطمیه روی لینک های زیر کلیک کنید:
 
 
 

راستی! فاطمیه نزدیک است...

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد



صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضهء کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در ودیوار خانه ای مشکی است

مربع

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ء ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...

حمید رضا برقعی

اول مطلب رو بخونید بعد برید سراغ داستانی در ادامه مطلب


فعلا با کمک و قوت قلب دوستان عزیز فکر خود کشی رو از لیست فکرام حذف کردم
فکر اعتیاد هم که اصلا از قبل تو لیست نبود!!
آخه اعتیادم شد آدم
نه انصافا من تو این موندم
یارو با چه جراتی پا میشه با اعتیاد زندگی خودشو به لجن میکشه؟؟!!
تازه!
این خیلی خوش بینیه که بگیم فقط زندگی خودشو
در راستای توضیح بیشتر افرادی که احتمالا در خطر هستند در ذیل آمده است:
1. اگه مثل کوزت از بی نوایان نباشه و خانمان داشته باشه اولین گروه در خطر خانمان اوست
شعار معروف : اعتیاد بلای خانمان سوز!!
2. اگه مثل بارن سگ کوزت تنها و بدون رفیق نباشه، بیشترین تاثیر اون روی دوستان و رفقاشه!!!
مثلا اگه زبونش لال من معتاد بشم همه ی شمام شاید معتاد بشید!!
میبینید چه قدر بده!
3. اگه مثل ژان والژان فراری نباشه و به زندان بیفته ممکنه هم سلولی های بدبختشم معتاد کنه!!
شاید اونا به خاطر دزدی اومده باشن زندون!!
4. و اما گروه چهارم از همه مهم تره!
و اون گروه کسی نیست جز:
وجدانش!!
خب انگار امروز خیلی حرف زدم!!

یادتون نره بیایید سر بزنید!

تو ادامه مطلب هم یه داستان باحال هست! حال داشتید برید بخونید...

ادامه نوشته

چرا آپ نمیکنم!!

واقعا این یک سوال است!!

چرا اپ نمیکنم؟!

به قول شریفی یا میخوام اینجا رو تعطیل کنم یا یه وب دیگه زدم!! 

البت الان مجبورم دلیل اصلی رو بگم:

اونم اینه که:

نمیدونم بگم یا نه...

نمیدونم طاقشو دارین یا نه...

نمیدونم بعد از شنیدنش مشکلی براتون پیش میاد یا نه...

ولی چاره ای نیست

باید بگم

باید بگم که تموم شک و شبهه ها از بین بره

برای اینکه دیگه من رو متهم به عاشقی و هزار تا چیز دیگه نکنید

برای اینکه من رو متهم به کار تو مرده شور خونه و صد تا جای دیگه نکنید

برای اینکه من رو متهم به درس نخوندن و هزار تا وصله ی ناجور نکنید

من به این دلیل آپ نمیکنم که...

بازم شک دارم

البته باید گفت

حقیقت رو همیشه باید گفت

حق رو باید گفت

باید در مقابل حرف حق صبر کرد

اگر چه تلخ باشه

حدیثه

باور کنید

خب حالا که خودم رو مجبور کردم بگم، میگم

دلیل اینکه من آپ نمیکنم اینه که

وقتی این وبلاگ راه افتاد وقت ما بدجور باز بود (مث چی) واسه همین به این و اون سر میزدیم و آپ می کردیم و مینوشتیم و خوشحال بودیم که یکی میاد میخونه و نظر میده و ... تا جایی که حتی یه بار شعر هم گفتیم!!ولی خب الان دیگه انگیزه برا آپ نیست. چون کسی نیست بیاد بخونه و نظر بده. که البته دو تا دلیل داره. یکیش اینکه خودم وقت نمیکنم برم وب این و اون و بقیه رو بکشونم اینجا. یکیشم اینه که بقیه نمیان اینجا تا نظر بذارن و من انگیزه پیدا کنم که دلیلش هم اینه که من نمیرم تا اونا رو بیارم اینجا!! پس در نتیجه یک دلیل داره. اونم اینکه من وقت ندارم برم. که البته دوست دارم وقت پیدا کنم و میکنم. پس منتظر من باشید. اونایی که دوست دان بیام سراغ وبلاگاشون و نظر بذارم خبر کنن!!

منتظرتونم تو قسمت نظرات و بعدش شما منتظر من باشید!!


آيا شما راهب هستيد؟!

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟»
رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب نیستی»
مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشین همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد.
راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود، شنید.
صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب نیستی»
این بار مرد گفت «بسیار خوب، بسیار خوب، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن آن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم، من حاضرم. بگویید چگونه می توانم راهب بشوم؟»
راهبان پاسخ دادند «تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همین طور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»
مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.
مرد گفت:‌«من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم. تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»
راهبان پاسخ دادند: «تبریک می گوییم. پاسخ های تو کاملا صحیح است. اکنون تو یک راهب هستی. ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»
رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت: «صدا از پشت آن در بود»
مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود. مرد گفت: «ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»
راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.
پشت در چوبی یک در سنگی بود. مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.
راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد.
پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.
و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز، نقره، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.
در نهایت رئیس راهب ها گفت: «این کلید آخرین در است». مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.
اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید، چون شما راهب نیستید!


لطفا به من فحش ندید!چون این داستان مال من نیست.

 من اين رو جايي خوندم و چون خيلي خوشم اومد اينجا گذاشتم تا شماهام بخونيد!!!

 

پاتوق تخته بشه يا نه؟!

مدتيه واقعا مرددم كه اين در اين پاتوق به گل نشسه رو تخته كنم يا نه!!

چند وقت پيش سيد بم ميگفت بابا برو اين پاتوق رو تعطيل كن بره

چه فايده داره

تو كه مطلب درست و درمون توش نمينويسي فقط كپي از سايتاي ديگه اس

تازه اونم ماهي يه بار

چه فايده داره

من يه خورده رفتم تو فكر

چند وقت پيش هم به مهدي گفتم آره يكي از رفقام همچين حرفي زده كه فلان و بهمان

اونم سكوت كرد

البته سكوت كه نه

اصلا اهميتي نداد و از يه موضوع ديگه حرف زد

تا اينكه ديروز پريروز بود به چل گفتم كه آره

اونم گفت غلط كرده و خيلي تند برخورد كرد

ولي ترديد من برطرف نشد!!

چه كنم؟؟


شما چي ميگيد؟


دختر رهبر وهابی، رقاص کلوب های لندن

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از منابع خبری ، عمر بکری محمد روحانی تندروی زاده ی سوریه مدتها در انگستان به ترویج اسلام می پرداخت و معتقد بود سرانجام اسلام بریتانیای کبیر را فتح خواهد نمود اما ظاهرآ حتی در هدایت دختر خود هم ناکام مانده است. یاسمین فوستوک دختر ۲۶ ساله عمر بکری اکنون مادری مجرد است که با لباس نیمه برهنه و بدنی خالکوبی شده در کلوبهای شبانه لندن به رقص (pole dancing) می پردازد و صدها جوان مشتاق را از خود بی خود می کند.عمر بکری که هم اکنون به لبنان تبعید شده دختر خود را تحت تعلیم و تربیت سخت اسلامی پرورش داده و احتمالا اگر اکنون دختر خود را بر روی صحنه ببیند دچار حمله قلبی خواهد شد.بکری از حامیان حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر و بمب گذاریهای ۷ جولای لندن بود . عمر بکری صاحب 6 فرزند است که آنها را با کمک خرج کودک که توسط دولت پرداخت می شود , در لندن بزرگ کرده است. دختر وی یاسمین نیز به همراه پسر سه ساله اش در جنوب شرقی لندن زندگی می کند و از کمک خرجی کودک که توسط دولت پرداخت می شود استفاده می کند. عمر بکری پول عمل جراحی Breast Enlargement یاسمین را پرداخت کرده است . به گفته دوست یاسمین همین کار موجب شده او بتواند یک Pole Dancer موفق بشود! یاسمنی برای گرفتن این پول گفته که احتیاج به عمل دارد تا در زمان شیر دادن به فرزندش احساس مادری بهتری داشته باشد.


پي نوشت:

انصافا عجب بساطيه!! حالا خيلي به خودتون فشار نياريد!!

اين داستان رو بخونيد حال ميكنيد:

ماهیگیر مکزیکی و تاجر آمریکایی:

sahel.jpg 

یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود. در همان موقع یک قایق کوچک ماهی گیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود.

از ماهی گیر پرسید:

چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟

ماهی گیر:

مدت خیلی کم.

تاجر:

پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟

ماهی گیر:

چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است.

تاجر:

اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟

ماهی گیر:

 تا دیر وقت می خوابم. یه کم ماهی گیری میکنم. با بچه ها بازی میکنم بعد میرم
توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به خوش گذرندان. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی.

تاجر:

من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی.
اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با در آمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی. اون وقت یک عالمه قایق برای ماهی گیری داری.

ماهی گیر:

خوب بعدش چی؟

تاجر:

به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها میدی و برای خودت کار و بار درست می کنی ، بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت میکنی... این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکزیکو سیتی
بعد از اون هم لوس آنجلس و از اونجا هم نیویورک... اونجاست که دست به کارهای مهم تری می زنی...

ماهی گیر:

این کار چقدر طول می کشه؟

تاجر:

پانزده تا بیست سال.

ماهی گیر:

اما بعدش چی آقا؟

تاجر:

بهترین قسمت همینه، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی، این کار میلیون ها دلار برات عایدی داره.

ماهی گیر:

میلیون ها دلار، خوب بعدش چی؟

تاجر:

اون وقت باز نشسته می شی، می ری یه دهکده ساحلی کوچیک، جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی، یه کم ماهی گیری کنی، با بچه هات بازی کنی، بری دهکده و تا دیر وقت با دوستات خوش بگذرونی.

ديروز با دوستان رفتيم كاشون

ميخوام تو اين چند روزه خاطرات اين سفر كوتاه رو بنويسم

اول از همه گزارش تصويري: (همه عكس ها رو از اينترنت گرفتم)

صبح رفتيم باغ فين

http://ksh-shahed-b.isfschools.net/uploads/fin.jpg

بعدش رفتيم امام زاده آقا علي عباس:

http://www.natanziau.ac.ir/Picture10%20054.jpg

بعدش رفتيم ابيانه

http://www5.irna.ir/NewsMedia/Photo/XLarg_Pic/2008%5C7%5C28%5Cimg633528506249531250.jpg

آخر شب هم رفتيم مرقد مقدس حضرت معاونت اجتماعي و ارشاد (ابولولو سابق)

http://rouznamak2.persiangig.ir/image/Firioz-e%20Nahavandi%20(2).jpg


تو خود حديث مفصل بخوان...


كافي - تاليف شيخ كليني - ج 2 - ص 375 - حديث 4

محمد بن يحيى ، عن محمد بن الحسين ، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن داود ابن سرحان ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : إذا رأيتم أهل الريب والبدع من بعدي فأظهر والبراءة منهم وأكثروا من سبهم والقول فيهم والوقيعة وباهتوهم كيلا يطمعوا في الفساد في الاسلام ويحذرهم الناس ولا يتعلمون من بدعهم يكتب الله لكم بذلك الحسنات ويرفع لكم به الدرجات في الآخرة .

ترجمه:

امام صادق عليه السلام فرموده اند كه رسول الله صلي الله عليه و آله فرموده اند:

اگر بعد از من كساني را ديديد كه در دين ايجاد بدعت نموده اند و يا در آن شك و شبهه وارد مي كنند، پس برائت و بيزاري جستن از آنها را علني كنيد و آنها را زياد سب نماييد و همچنين به ايشان زياد بهتان بزنيد تا اينكه مبادا در از بين بردن دين شما طمع پيدا كنند و مردم را از انها بر حذر داريد تا بدعت هاي انها را فرا نگيرند. بدين وسيله خداوند براي شما ثواب قرار مي دهد و درجات شما را در اخرت بالا ميبرد...

پي نوشت1: تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

پي نوشت2: در اينكه خليفه ثاني لعنه الله عليه در دين اسلام بدعت گذارد شكي نيست و نشانه آن حرفي است كه درباره حج متعه گفت: «حج متعه در زمان رسول الله جايز بوده ولي من آن را حرام اعلام ميكنم و كسي كه اين كار را انجام دهد مجازات مي كنم»

پي نوشت3: در اينكه اين ملعون در دين پيامبر و صحبتهاي ايشان هم شك و شبهه وارد نمود شكي نيست و نشلان بارز آن رد نمودن خلافت بلافصل حضرت امير المومنين بود. در حالي كه خود او از اولين كساني بود كه در روز غدير اين منصب را به امير الومنين تبريك گفته بود.