انگار نه انگار همین دیشب بود که...

سلامی پس از مدتها

دیشب داشتیم با ماشین میرفتیم خونه ی یکی از رفقا؛ از اینکه این قدر اوضاع شهر عادی شده و هیچ کس دیگه نه دادی میکنه نه فریادی و شهر شده مثل یه شب پاییزی خنک، داشتم شاخ در میاوردم...

انگار نه انگار همین دیشب بود که طرفدارای یه کاندیدا داشتن صورتاشون رو رنگ میزدن و از اون ور هم زنا و دخترای هوادار عکسای کاندیدا رو گرفته بودن بالا سرشون و با افتخار تیکه پرونی های جوونای هوادار کاندیدای مقابل رو تحمل میکردن...

انگار نه انگار همین دیشب بود که طرفدارای یه کاندیدا جمع شده بودن جلوی یه پاساژ و یه آهنگ بلند و تند روشن بود و اونا داشتن کف میزدن و چند نفر هم وسط میرقصیدن!!!

انگار نه انگار همین دیشب بود که مغازه ی لوازم ورزشی فروشی روبروی خونمون داشت بوق هایی که تنها جایی که میشه ازش استفاده کرد، ورزشگاههای فوتباله، به قیمت ارزون به اسم فلان کاندیدا میفروخت به مردم ــ بوق فلانی دو تومن شد بدو ــ ...

و انگار نه انگار همین دیشب بود که یه سری داشتن تو سر و کله ی همدیگه میزدن در طرفداری از کاندیدای مورد علاقه شون...

و این ایام شروعی بود برای اینکه دیگر سادات نتونن با خیال راحت شال سبز خودشون رو بندازن رو دوششون و ...

جهت اطلاعات بیشتر ، این لینک را کلیک کنید

کلیک روی لینک بالا+خوندن کامل لینک=ضرر نکردن

کلیک روی لینک بالا ــ خوندن کامل لینک=ضرر

کلیک نکردن روی لینک بالا = ضرر

منتظر نظراتتون نیستم!! الکی نظر نذارید



راه کار بدید...

کسی نمیدونه چه جوری میشه تو اینترنت یه کسب حلال جور کرد؟

جوری باشه که ادم پول عرق جبین خودشو بخوره!!